سلام!

بعد از انتشار مسابقه نزدیک به 50 یادداشت به دست ما رسید؛ یادداشت ها را به دست آقای میلاد حبیبی رساندیم و ایشان ده یادداشت منتخب را اعلام کردند تا بین تمام مخاطبان به داوری و رای بگذاریم:

  • حانیه شیخی

در این کتاب داستان شکل گیری یک شرکت دانش بنیان به تصویر کشیده شده است که اعضای آن تحت تاثیر دغدغه های خود برای مفید و کارآمد بودن گرد هم آمده و در دل هر سختی و تنگنایی یک روزنه ی امید برای خود گشودند.این داستان روایت کننده افرادی با ایده ها و فکر های متفاوت است که همدلی آن ها باعث اتحاد آن ها شده است.هنگام خواندن این داستان خواننده حس میکند که با شخصیت های داستان همراه شده است و دوشادوش نویسنده اتفاقات و حوادث داستان را سپری میکند گویی خود نیز در دل حوادث می باشد.نثر این داستان کاملا ساده و روان و گویا می باشد و خواننده را در پیچ و خم کلمات گنگ و نامفهوم اسیرنمیکند. آن چه که این کتاب را به کتابی جذاب برای نسل امروز تبدیل کرده است القای امید و انگیزه به جوانان می باشد. به نسل جوان می آموزد که نباید دست روی دست گذاشت تا دری از آسمان گشوده شود و برای او پول از آسمان بریزد.همچنین می آموزد که به دنبال پست و مقام رفتن نه تنها نتیجه ای مطلوب نخواهد داشت بلکه اورا از کارهای سودمند و مهم باز می دارد.نسل جوان باید بداند که به دنبال پارتی نباشد چرا که پارتی شاید بتواند برای انسان کار و مقام و پست فراهم کند اما به جای انسان کار نمیکند. اگر انسان دغدغه جهان امروز و نیاز را حس نکند نخواهد توانست به سرمایه های وجودی خود نیز دست یابد چرا که با چیزهای کوچک و بیهوده حس مهم بودن کرده و نیاز اصلی را فراموش میکند. این کتاب میخواهد نسل امروز را از غرب زدگی و تن پروری دور کرده و او را به دل جامعه بکشاند.به او می آموزد که تنها دانش تئوری او مفید نخواهد بود و باید خود آستین بالا زده و تجربه کسب کند.اگر همه جوانان نیاز های دنیای امروز را درک کرده و به کمک دیگران امید نداشته باشند بلکه دست بر زانوی خود نهاده و کمرهمت ببندند خواهند توانست به هدف های خود و سرمایه های وجودی خود دست پیدا کرده و از ورطه ی ناامیدی نجات پیداکنند.اگر کتاب به دقت مطالعه شود راهگشای خوبی برای هزارن فارغ التحصیل بیکارمانده خواهد بود.

  • سیده زهرا معینی:

در قرآن کریم ده ها بار به موضوع کوشش و تلاش اشاره شده است .اما در این آیه
” وَأَن لَيسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعىٰ”
“و اینکه برای انسان بهره‌ای جز سعی و کوشش او نیست ”
به خوبی بیان می شود که تنها و تنها تلاش انسان قابل اهمیت است !
همه انسان ها از زمانی مدام دنبال این هستند که بدانند در این دنیای بزرگ ،واقعا جایگاه و سهم شان چیست و دقیقا کجا باید قرار بگیرند ؟!
مدرسه و درس دانشگاه رو در جهت رسیدن به این سوال طی می کنند .
ولی جواب این سوال به یک عامل نیاز دارد ،
عامل مهمی به اسم باور .
باور فرد به خودش ،اهداف اش و توانایی اش .
باور اطرافیان به اینکه بتوانند با هم به یک نیروی قوی در جهت این خواسته تبدیل بشوند
و باور مسئولین جامعه به تک تک این افراد و سرمایه گذاری کردن روی آن ها .
درست است که بنیان هر کاری باید با همت و پشتکار انجام شود و گرنه به اتمام نمی رسد ،ولی بی اعتمادی و مانع تراشی برخی افراد و مدیران واقعا انسان را دل سرد می کند.
به قول دوست عزیزی که می گفت :” این ها حتی حاضر اند ورقه طلای ایرانی را هم دور بیاندازند و با اشتیاق برای ورقه حلبی خارجی ها دست و پا بشکنند .”
کلیت حرف ایشان این بود که حتی اگر جنس مرغوب و با کیفیتی هم تولید شود به جرم ایرانی بودن، باز هم این افراد دنبال مشابه یا کم کیفیت تر خارجی آن هستن حتی اگر هزینه اش هم گران تر باشد !!
این جا هست که دل آدم می سوزد که مگر این نخبه و کارگر و مهندس چه کاری کردند ؟!
و چرا پول و مال این کشور باید این چنین هدر برود ؟
با اینکه می شود با این هزینه چرخه اقصادی را چنان تکان داد که بعد مدتی کشور های خارجی در برابر محصولات و نوآوری های ایرانی سر تعظیم فرود آورند و به قولی برای آن ها دست و پا بشکنند !!
به آیه ای که در ابتدای متن آمد مجدد اشاره میکنم. من و تمام کسانی که در این راه هستن یا به زودی به این مسیر ملحق می شوند، تمام تلاش مان را در راه هرچقدر بهتر شدن اوضاع اقتصادی ، فرهنگی ،اجتماعی و در هر قسمت و حوزه دیگر که نیاز به نوآوری دارد می کنیم .
امیدواریم مسئولین عزیز هم به ما کمک کنند تا در آینده ای نه چندان دور ،همگی در این پیشرفت و عزت کشورمان ایران سهمی داشته باشیم و به آن افتخار کنیم .
ما به آن روز باور داریم …

  • عاطفه فرهمند:

فضای بکر و جذاب داستانی کتاب،روایتی از زندگی چند جوان است که ترجیح می دهند در زندگی “اشتباه” کنند تا اینکه اصلا “زندگی” نکنند. همین فضا باعث شد تا کتاب را یک نفس بخوانم. در آرزوهای دست ساز، آدم هایی را می خوانیم که اطراف ما را گرفته اند و برخواسته از کف دانشگاه برای رویاهایی که در سرشان بوده، ایستادند و با خیلی موانع جنگیدند. کتاب روایتی از نحوه تشکیل یک شرکت دانش بنیان توسط چند دانشجو است که بر خلاف فضای مسموم دانشگاه، انرژی شان را از دست نداده و مسیر خود را در تشکیلات دانشجویی (بسیج) پیدا می کنند. تطابق کتاب با واقعیات جامعه، حس همدردی خواننده را بر می انگیزد. از نه شنیدن های مکرر، بهانه آوردن و سر دواندن، بی پولی و خستگی تا خوشحالی قرارداد بستن و کسب درآمد و مورد اعتماد قرار گرفتن. مدینه فاضله دانستن دانشگاه در کتاب با سیلی واقعیات در ترم های اول روبرو می شود. راوی عنوان می کند که تحصیل در یکی از بهترین دانشگاههای ایران هم نمی تواند تو را به خواسته هایت برساند مگر اینکه از جایی شروع کنی، همت کنی و فعل خواستن را صرف کنی. علی رغم باور عموم، این کتاب نشان می دهد که چقدر دوره کارآموزی می تواند برای دانشجو و زندگی پسا دانشجویی موثر واقع گردد. می توان از صفر شروع کرد و به قله های والا رسید بدون داشتن سرمایه اولیه، امکانات و باند بازی. راوی کارشکنی های مسئولین کار نابلد را به خوبی نشان داد و عنوان کرد که سخت تر از شرایط تحریمی، موانع داخلی و موضع گیری های نا به جای برخی مسئولان، شرایط را برای دلسردی فراهم می کند. وجه تمایز داستان با سایر داستان های مشابه، موفقیت آمیز بودن کار گروهی جوانان دانشجوست به خصوص آنجا که مرز را رفاقت عنوان کرده و نه منافع شخصی، چیزی که اغلب به عنوان ضعف ایرانیان می دانند. پایبندی به اصول و قوانین دین حتی در سخت ترین شرایط (نماز خواندن به موقع در دل کویر و پرداخت خمس شرکت در شرایط مالی نا مساعد) یکی دیگر از نکات درخور کتاب است که این روزها کم رنگ شده است. کتاب سرشار از درس و ایده برای محصلین است تاتمام آمال خود را از بیل گیتس و استیو جابز طلب نکنند. واقعیت کشور ما امثال حسین ها و محمد امین ها ست که برای اثبات خودشان دائم در حال مبارزه اند: با نظام معیوب آموزشی، با رانت و فساد اداری، باند بازی مدیران نالایق که حاضرند محصول مشابه خارجی را پنج برابر قیمت بخرند اما لحظه ای به جوانان اعتماد نکنند، با سرمایه داری که سود خود را در احتکار مرغ داخل سردخانه می بیند تا سرمایه گذاری برای طرح تحقیقاتی و با شرکت های اسم و رسم دار دولتی که معنای رقابت سالم را نمی دانند. فضای کتاب به تصویرسازی مراحل موفقیت برای خواننده دغدغه مند و در آستانه راه پرداخته است و خواندنش مثل یک شربت شیرین پرخاطره است که خنکی دلچسبش، تحمل گرمای طاقت فرسای تابستان را امکان پذیر می کند. به چند گروه خواندن این کتاب توصیه می شود:
1- تمامی دانش اموزان و دانشجویان که سعادت خود را در مهاجرت به آمریکا و اروپا می دانند.
2- همه دانش آموزانی که در کنکور رتبه دلخواه نگرفتند و گمان می کنند دنیا به آخر رسیده!
3- مدیران سازمان های مختلف، هرچند می دانم که نمی خوانند…
و نکته آخر؛ اصل در هر شرایطی و به هر شکلی، ایستادن است، چرا که دوام در استادگی، به هر حال، شکل و شرایط را به سود انسان ایستاده تغییر خواهد داد.

  • فاطمه آفتابی:

این کتاب راه پر پیچ و خم رسیدن به آرزوهای دست ساز را روایت می کند. آرزوهای چند جوان که روحیات و شخصیت متفاوت داشتند اما اعتقادشان یکسان بود و همین اعتقاد، آنها را برای ساختن آرزوهایشان دور هم جمع کرده بود.
صفحه به صفحه ی این روایت درس کار و زندگیست.
جوانان این کتاب در اوج بی تفاوتی ها، مسئولیت پذیر بودن را بر گزیدند. آنان به خوبی به ما نشان می دهند که برای آرزوهای بزرگ باید خطر های بزرگ را هم پذیرفت. باید برای شکست ها و بحران های پی در پی آماده شد. و امیدوارانه تلاش کرد و ایمان و توکل را سر لوحه کار قرار داد.
حساس شدن نسبت به مشکلات اطراف ‌و پیدا کردن راه حل برای آنها توسط یک معلم در ذهن یکی از آن جوانان ایجاد شد و مسیر زندگی او را دگرگون کرد. و همین، اهمیت مدرسه و نقش معلم را در عقاید و تحولات درونی و در نهایت سر نوشت آدم ها به خوبی نشان می دهد. و اگر می خواهیم جوانان بیشتری مثل جوانان کتاب آرزو های دست ساز داشته باشیم، باید به دنبال تغییرات اساسی در مدارس و معلمان باشیم.
این کتاب همچنین می تواند دید افراد را نسبت به تشکل ها و جنبش های دانشجویی تغییر دهد. و شاید کمتر کسی بتواند تصور کند که فعالیت در بسیج یا شورای صنفی دانشگاه تا این حد می تواند در زندگی دانشجو ها تأثیر بگذارد و روحیه و توانایی کار گروهی را در آنان تقویت کند.
مانع تراشی ها و سنگ اندازی های شرکت ها و سازمان های دولتی و منفعت طلبی های برخی مدیران و سرمایه گذاران، در روند کار این جوانان احساس می شد و انرژی و وقت بسیاری از آنان می گرفت. ای کاش ساز و کار ها طوری تغییر کنند که چنین جوانان با انگیزه و صاحب ایده ای دیگر با این مشکلات دست و پنجه نرم نکنند و تنها روی کارشان متمرکز شوند.
البته از طرفی هم به درستی حضور مدیران پاک دست و پاک نیت در صحنه های حساس روایت شد و نشان می دهد که بی اعتمادی مطلق نسبت به مدیران و مسئولان ذهنیت نادرستی است.
جوانان این روایت هر قدر که با آدم های بد رو به رو می شدند، آدم های خوب هم سر راهشان قرار می گرفت. هر اندازه که بحران های غیر منتظره سراغشان می آمد، اتفاقات خوب پیش بینی نشده هم برایشان رخ می داد. چرا که نیت و هدف خود را به درستی انتخاب کرده بودند و هر آنچه از دستشان بر می آمد، برای رسیدن به آن هدف انجام می دادند. و می فهمیم که وقتی نیت و هدف پاک باشد، در اوج نا امیدی ها و نشدن ها، خداوند همیشه کار ها را آنطور که باید پیش می برد.
افراد اصلی شرکت همگی حرفه ای بودند و دارای تخصص ودانش در کار بودند. به همین دلیل از چیزی نمی ترسیدند و تحت هر شرایطی به کار ادامه می دادند. داشتن دانش در انجام کار مهم و حیاتی است و کلید رسیدن به موفقیت های بسیاری است. پس باید بدانیم که بدون پشتوانه علمی، حتی اگر نیت خوب باشد و تلاش هم بسیار، باز هم یک جای کار می لنگد. و باید به این موضوع با توجه و دقت فراوان بنگریم.
آنها همه تصمیماتشان را با هم می گرفتند و حرف آخر را مدیر عامل نمی زد. همه آنها حرف اول و آخر را می زدند و به معنی واقعی کلمه گروه بودند.
این جوانان به ما ثابت کردند که کنکور سراسری تنها راه ساختن آینده کاری و تحصیلی نیست و همه چیز به خود ما بستگی دارد. چرا که تنها یکی از آنها رتبه ی دلخواهش را در کنکور به دست آورد. اما همگی باهم آرزوهایشان را با دستان خود ساختند.
با وجود سن کم و نداشتن تجربه، کار برایشان نشد نداشت. مدام دنبال راه حل بودند. یک لحظه دست از تلاش بر نمی داشتند و در نهایت قدر جایگاه خود را به خوبی می دانستند. اما آن جایگاه را پایان نمی دانند و تا آخرین نفس ادامه می دهند.
نیت پاک بود، درست بود، بزرگ و ارزشمند بود. به همین خاطر در کارشان فقط به فکر سود نبودند. در بدترین و بهترین لحظات کاری باز هم انصاف را رعایت می کردند و آدم های ضعیف تر از خودشان را فراموش نمی کردند و به مردم کمک می کردند. ای کاش کمی بیشتر از زندگی شخصی و روز مرگی هایشان گفته می شد تا مخاطب کاملا درک کند که آنها هم آدم هایی با سختی های بسیار در زندگی شخصی شان بودند و در کنار همان سختی ها، دشواری های کار را هم تحمل می کردند.
آن جوانان خوش ذوق، ساده بودند و در خود ظرفیت جایگاه های بالاتر را ایجاد کرده بودند. و هرگز گذشته خود را فراموش نکردند. غر زدن کنار گذاشتند؛ چیزی که امروز کار همه است.
بیشتر شان فیزیک خوانده بودند. اما کارشان در ظاهر ارتباط زیادی با فیزیک نداشت. آنان به خوبی نشان دادند که همیشه بعضی چیز ها آن طور که ما فکر می کنیم به هم بی ربط نیستند و اگر اراده کنیم و واقعا بخواهیم کار کنیم، جایی برای این بهانه آوردن ها نمی ماند.
اما نکته قابل توجه این است که در مدرسه و تا حدود زیادی در دانشگاه، به قابلیت های آنان توجه چندانی نمی شد و خودشان با چنگ و دندان و دشواری های بسیار این راه را طی کردند. مگر چند جوان می توانند مثل آنها باشند؟ حتی شاید بتوان گفت که آنها استثنا بودند! همه مثل آنها نیستند. پس مسئولان دلسوز باید خوب حواسشان را جمع کنند. باید شرایط و بستر ها برای رشد و پرورش چنین جوانانی فراهم شود. وگرنه شاید دیگر نتوانیم جوانانی مثل آنها داشته باشیم. خواندن این روایت ذهن را درگیر مشکلات می کند. درگیر پیدا کردن راه برای مشکلات. با وجود همه ی چوب لای چرخ گذاشتن ها، دیدن چنین جوانانی شور و شوق عجیبی را در انسان ایجاد می کند. شور و شوق برخاستن و تلاش کردن و به دنبال راه بودن.
صحبت های فایمن هم به نوبه خود در خور توجه بود و به ما می گوید که باید مشکلاتمان را خوب بشناسیم و علومی را فرا بگیریم که در راستای حل مشکلاتمان باشند. نه آنکه وقت خود را برای چیز هایی که بیشتر به کار کشور های دیگر می آید تلف کنیم. و در این راه نباید از اولین بودن بترسیم. کار های زیادی هست که تا به حال کسی سراغ آنها نرفته. و شاید ما باید اولین نفر باشیم.
کتاب آرزوهای دست ساز، قدمی هر چند کوچک اما تأثیر گذار در راستای روایت تحولات پس از انقلاب اسلامی است و آن طور احساس می شود که جوانان و نوجوانان نسل های جدید بیشتر به شنیدن چنین روایت هایی نیاز دارند و خلاصه کردن تاریخ و تحولات انقلاب در دفاع مقدس و مسائل نظامی، ستم بزرگی به نسل های آینده است.

  • فاطمه حیدری:

اغلب ما از این جملات زیبا شنیده ایم که «شکست مقدمه پیروزی است »، «پشت هر موفقیتی یک شکست است» و … اما در میدان عمل این قبیل جمله ها حکمفرما نبوده اند وگویا فقط در حد شعار باقی می‎مانند این کتاب سرگذشت واقعی عبور از سختی ها را نشان می دهد که «قهرمانان» آن از انسان هایی هستند که همین دورو بر خودمان بوده اند و مثل خیلی از مخاطبان کتاب در نظام آموزشی پر از اشکال مدرسه و دانشگاه رشد یافته اند اما مقهور آن نشده اند؛بخش ابتدایی داستان را مخاطب دانشجو با تمام وجود حس میکند به طوری که انگار خاطراتش برای او مرور می‎شود ،از دوران مدرسه که چقدر یک معلم خوب و پرتلاش میتواند در سرنوشت دانش آموزان موثر باشد تا دانشگاه که گاهی تبدیل می‎شود به جزیره ای که بی توجه به وضعیت کشور ، با اقیانوسی از تئوری ها و مسائل بدون کاربرد دانشجو را احاطه می کند و او را تا مرز غرق شدن پیش می‎برد.
به هرحال درهمین شرایطی که اکثر افراد فقط بر کاستی ها توجه دارند و با نمی‎شود و نمی توانیم موانع سر راه را لیست می‎کنند، می‎بینم افرادی با اراده و پشتکار با «دست های خودشان آرزوهایشان را ساخته اند »
کتاب موجود تقریبا ازانواع اشکالات سخن به میان آورده و ریز ودرشت آن را جا نینداخته است؛ به عنوان مثال اشاره‎ای به «قهرمانان » مردم نموده که صفحه اول روزنامه و مجلات را به خود اختصاص می دهند و عمدتا از قشر به اصطلاح «هنرمند» هستند، ای کاش «قهرمانان » واقعی هر چه بیشتر در انظار عمومی قرار می گرفتند؛
هر چند ماحصل کار این تیم بسیار انگیزه دهنده است اما کفه ی سختی ها و مشکلات در متن کتاب سنگینی می کند شاید صحبت بیشتر از دست آوردهای شرکت و حس و حال آن ها بعد از موفقیت ها برای مخاطب امید بیشتری به ارمغان آورد.از نکات بسیار آموزنده کتاب بیان اهمیت کار تیمی در سرتاسر این ماجرا است.ضمنا تلنگری به دانشجویانی می‎زند که با همان برنامه زمان کنکور در دانشگاه هم فقط مشغول درس خواندن می‎شوند حال آنکه فعالیت های تشکّلاتی می‎توانند بسیار سازنده و وکارآمد باشند و مهارت‎هایی به افراد بیاموزد که کمتر جایی می توان به آن دست پیدا کرد.
به هر حال این کتاب برای من دانشجو واقعا «چراغ راه» است که بین مضمحل شدن در شرایط نامطلوب و مشکلات یا شکوفا شدن با در آغوش کشیدن سختی ها راه و در نتیجه آینده ام را انتخاب کنم.از مسئولینی که با برگزاری این مسابقه مطالعه کتاب را ترویج نمودند بسیار متشکرم و امیدوارم چنین سرگذشتی به گوش همه مردم دغدغه مند کشوربرسد.