سلام؛

بعد از انتشار مسابقه نزدیک به 50 یادداشت به دست ما رسید؛ یادداشت ها را به دست آقای میلاد حبیبی رساندیم و ایشان ده یادداشت منتخب را اعلام کردند تا بین تمام مخاطبان به داوری و رای بگذاریم. آرزوهایتان را بسازید!

 

  • محدثه سرمدی:

مسیری که در این کتاب بیان شد به دور از هرگونه بزرگنمایی (چه در مشکلات چه در موفقیت ها) و تخیل بود. که همین امر موجب می‌شد، من از لحظه به لحظه آن تاثیر بپذیرم و حقیقت هر موضوعی را آنگونه که هست درک کنم. به عنوان مثال، فهمیدم که همیشه قرارداد بستن با ارگانها و سازمانهای دولتی به معنای حل شدن مشکلات و رسیدن به راحتی نیست چه بسا که سنگلاخ ها و موانع بیشتری به وجود می‌آورد.و همچنین دریافتم بسیج مکانی سازنده و مفید میتواند باشد ،به شرط آنکه افرادش دغدغه مند و با پشتکار باشند و یا اشاره کوتاهی که به مشکلات شخصی پیش آمده در مسیر زندگی هر فرد (که به هماهنگ‌سازی دو بعد از زندگی( زندگی شخصی و زندگی گروهی) می‌شد) بود، بیانگر توان و اراده ، تسلط و احاطه آنها را بر تمام ابعاد زندگی شان به نمایش گذاشته بود. اما مشکلات متعددی هم بود که به دلیل پیش‌بینی نشدنشان تا حدودی مشکل ساز شد هرچند که به شخصه معتقدم بهتر بود که به این بعد از زندگی شخصی افراد مهم گروه، بیشتر پرداخته می‌شد .همچنین تاثیرگذاری آن بر کار گروهی.
در مسیر رسیدن به هدف علاوه بر موانع بیرونی ، موانع درونی از جمله تفرقه ،بهانه‌جویی، خودخواهی، عدم همکاری، زیرآب زنی و غیره وجود دارد که خطرناک تر بوده و هر کدام از آنها رسیدن به هدف را سالها به عقب می اندازد یا حتی دستیابی به آن را غیر ممکن می سازد ،اما نکته خیلی مهمی که در این کتاب تاثیرگذار بود، این بود که بچه‌ها تکلیفشان با خودشان روشن بود و این باعث عدم بروز هر گونه بهانه‌جویی از طرف آنها می شد . و این کتاب به خوبی تمام نکات ظریف این موارد را بیان کرده بود. و در آخر می خواهم از کسی بگویم که توانست حتی با نبودنش در این دوران چراغ راهی باشد برای نسل جوان انقلابی در زمان حال. شیوه برخورد امام خمینی و سخنانشان شاید در این کتاب بیان نشده بود (که چه بسا بهتر بود جملاتی برجسته از ایشان به میدان کلمات کتاب وارد میشد ) اما می‌شد تاثیر آن را به تصویر ذهن کشید و زنده شدن تفکرات جوانان را دید . به فرموده امام خمینی( رحمة الله علیه) شاخصه توسعه غرب هدم انسانیت و انحطاط اخلاق و ویژگی پیشرفت انقلاب اسلامی التزام به معنویت و ایمان به خداست.
و در آخر این یادداشت می خواهم بگویم که ، کتاب آرزوهای دست ساز یکی از برجسته ترین کتاب هایی هست که می‌تواند مغزها و تفکرات خاموش را بیدار کند . باشد که همه ما، نه تنها دغدغه‌مند آینده خودمان، بلکه دغدغه مند آینده کشورمان و جوانان نسل آینده را داشته باشیم و مانند جوان بسیجی مومن انقلابی شهید مصطفی احمدی روشن در عرصه علم کوشا باشیم.
پایان

 

  • فاطمه شایان‌پویا:

کتاب «آرزو‌های دست ساز» را که خواندم، انگار دستی مرا دوباره هول داد وسط روزگار دانشجویی و فیزیک و مدار‌های الکترونیک و اتاق بسیج دانشجویی و تمام آن دغدغه‌های علمی و فرهنگی و تعهدات ملی و رؤیا‌ها و دوندگی‌ها… .راستش غبطه خوردم به آن همه ایستادگی و جهد و تلاش متعهدانه و خستگی‌ناپذیر.

کتاب از چند جهت دارای برجستگی بود: فُرم و ادبیات نگارش آن و محتوای آن. نویسنده با ادبیاتی ساده و روان و در قالبی نیمه‌داستانی توانسته بود مفاهیم گاه تخصصی را به ساده‌ترین شکل ممکن بیان کند که این باعث شده بود کتاب مخاطب بیشتری پیدا کند و تا انتها، همراه بماند.

محتوای کتاب، دو مدل قهرمان را معرفی می‌کرد که هر دو در کنار هم، روند شکل‌گیری و موفقیت این شرکت دانش‌بنیان را به بهترین نحو پیش می‌بردند:

مدل اول، دانشجو‌ها و اعضای اصلی شرکت بودند با این ویژگی‌ها:

۱. نگاه رو به بالا: آنها دانشگاه و اسباب و لوازمش را کعبه آمال خود نمی‌دانستند؛ بنابراین چهارچوب دانشگاه، آنها را در برابر افکار و فعالیت‌ها و دغدغه‌هایشان متوقف نکرد.

۲. رفاقت و صمیمیت و نداشتن منیّت: بنای همکاری اعضای این تیم قوی و پُرانگیزه، رفاقتی ماورای مادیات دنیایی بود. رفاقتی از جنس معنویت و عقیده. برای همین هیچ‌گاه مشکلات و موانع مادی، آسیبی به آن وارد نکرد و آنها را از هدفشان باز نداشت.

۳. رعایت حق و انصاف و احکام دین: شاید آن زمان که شرکت، در سخت‌ترین شرایط مالی بود، ولی اعضا، بخشی از لوازم را برای خمس در نظر گرفتند؛ یا آن زمان که برای ارائه دقت بیشتر و جلوگیری از خطا، خطر از دست دادن مشتری‌های ارزان‌پسند را به جان خریدند و قطعات بیشتری در سیستم قرار دادند، در حالت عادی کسی حتی فکرش را هم نمی‌کرد که وعده خدا آنقدر حتمی و قریب‌الوقوع باشد و چند برابر، جبران کند.

۴. ایمان و تعهد: بچه‌ها به کاری که می‌کردند ایمان داشتند و این ایمان، آنها را در کارشان ثابت‌قدم کرد. طوری که با دست خالی در برابر تمام پارتی‌بازی‌ها و رانت‌بازی‌ها و موانع پیش رو ایستادگی کردند. آنها با همین ایمان حرکت کردند. خدا هم به کارشان برکت داد.

۵. عملگرایی: آ‌نها تنها به حرف بسنده نکردند، بلکه برای تمام حرف‌ها و رؤیا‌ها و برنامه‌هایشان، نقشه اجرایی رسم کردند و به آن عمل کردند. بسیجی واقعی یعنی همین. چیزی که در جامعه ما نباید رنگ ببازد. تشکل‌های دانشجویی ما باید از حرف به عمل و تولید برسند.

۶. تجربه‌گرایی و فرصت‌سازی: هر مشکل و شکست، برای آنها تجربه‌ای می‌ساخت که به‌خوبی از آن استفاده می‌کردند و برای حل مشکلات بعد، راه‌حل‌های بهتری را به کار می‌گرفتند.

۷. داشتن امید و انگیزه بسیار قوی: جامعه ما، نیازمند چنین فضای پُرامید و پُرانگیزه‌ای است که جوانان بتوانند با وجود تمام مشکلات، اینقدر زیبابین باشند و رو به جلو حرکت کنند. جمله‌ای که بار‌ها در کتاب تکرار شد، شاید موتور محرکه‌ای برای تمام آنهایی است که می‌خواهند کاری ارزشمند را با تمام سختی به انجام برسانند: «ارزش هر کار با میزان دور از دسترس بودن آن رابطه مستقیم دارد…»

مدل دوم قهرمان که کتاب معرفی کرد، بزرگ‌مردی بود که اعتماد، حمایت و تشویق‌های او، بازوی محکم اهرم موفقیت این شرکت بود؛ و او جناب آقای «حمید کاظمی» بود که با تمام وجود، از بچه‌ها و تلاش و تعهد آنان دفاع کرد.

نویسنده با وجود اینکه عقیده و پسند سیاسی خود را در لابه‌لای جملات بیان کرده، و چندان بی‌طرفانه ننوشته، اما جانب حق و انصاف را به‌درستی رعایت و در انتقال کامل مفاهیم لازم و مفید کاملاً توانا و موفق عمل کرده است.

به امید روزی که این دست مسئولان و بزرگان، بیشتر و محکم‌تر، دست جوانان پُرتلاش کشور را بگیرند و بلند کنند.

به امید روزی که همه جوانان و آینده‌سازان ایران اسلامی، از تجربیات موفق پیشرفت هموطنانشان بدانند و با امید و عشق و تلاش، آن را گسترش دهند.

رهبر انقلاب می‌فرماید: «دشمن می‌خواهد بگوید که شما نمی‌توانید یا ندارید؛ بنده اصرار دارم به مردم بگویم که ما می‌توانیم و ما دارا هستیم و امکاناتمان فراوان است. مسئولین ما باید به قدرت جوانان و به توانایی جوانان ایمان بیاورند و اهمّیّت بدهند؛ جوانان ما هم باید از کار خسته نشوند، از ابتکار خسته نشوند، از بعضی از قدرنشناسی‌ها دلسرد نشوند.» (بیانات رهبر معظم انقلاب ۱/۱/۱۳۹۷)

 

  • سمیرا امیری:

در دورانی که، برخی از جوانان، به بهانه یافتن شرایط بهتر و موقعیت‌های بهتر فکر رفتن به خارج از ایران به سرشان زده و فضای برخی از دانشگاه‌ها را به همین منظور ترک کرده اند، کسانی هم هستند که برخلاف همین جوانان نخواستند در خارج از مرزهای ایران با شرایط بهتر و پول بیشتر گذران زندگی کنند؛ جوانانی که متعهد به آرمان‌های انقلاب اسلامی ماندند و توانستند اهداف و آرمان‌های خودشان را دنبال کنند و به موفقیت برسند.

کتاب «آرزوهای دست‌ساز» یک نمونه بارز از روایت همین جوانان است که علی‌رغم همه این دست‌اندازها ماندند و بالاخره موفق شدند. این کتاب که به قلم، میلاد حبیبی به رشته تحریر در آمده است، جزء اولین اثر از مجموعه تاریخ شفاهی با موضوع پیشرفت و موفقیت است .

این کتاب با روایتی ساده‌دلانه، همدلانه و داستان‌گونه خواسته شرایط چند جوان فعال و دانشجوی کشور را به رشته تحریر در آورد که موفق به تشکیل یک شرکت دانش‌بنیان در حوزه فناوری و کامپیوتر می‌شوند.

آنها برای به اجرا در آوردن این ایده و طرحشان، با چالش‌های زیادی روبه‌رو بودند، از نه شنیدن‌های مکرر تا بهانه آوردن و سردواندن و بی‌پولی و خستگی تا خوشحالی و قرارداد بستن و کسب درآمد و مورد اعتماد قرار گرفتن. اما با وجود همه این چالش‌ها و دست‌اندازها، این جوان‌ها ایستادن و هرگز تسلیم نشدند و به راهشان ادامه دهند و همین ایستادگیشان باعث شد موفق شوند. بله ایستادگی. به قول استاد نادر ابراهیمی، در اصل در هر شرایطی و به هر شکلی، این ایستادن است که باعث موفقیت می‌شود. دوام در ایستادگی، به هر حال شکل و شرایط را به سود انسان ایستاده تغییر خواهد داد. بنابراین همانطور که در کتاب هم به آن اشاره شد، یکی از نقاط قوت و دلیل موفقیت این جوانان، با هم بودن و اتحاد داشتنشان بود با هم بودنی که پیش‌رونده بود و به آنها دل و جرأت می‌داد. در این کتاب می‌توان بارقه‌هایی از امید، زندگی، انگیزه ، تلاش و استقامت، عزت و میهن‌دوستی را در این جوانان مشاهده کرد

این کتاب که به گونه‌ای ساده، روان و منسجم نوشته شده، از نظم و ویژگی‌های خاصی برخوردار است و نویسنده هنرمندانه، تمام اتفاقات، چالش‌ها، هیجانات را به گونه به رشته تحریر در آورده که وقتی خواننده ای کتاب را می‌خواند خودش را در جای‌جای ماجرا می‌بیند انگار در دل داستان حضور دارد و اتفاقات را از نزدیک لمس می‌کند. همچنین این کتاب تصویر خوبی از مدیریت و موفقیت گروه ارائه می‌دهد؛ مثل در دسترس بودن مدیر، خطرپذیری، پاسخ به نیازهای روز، تلاش برای به فرصت تبدیل کردن مشکلات و…

ناگفته نماند که این کتاب نیرویی فوق‌العاده و مثبتی دارد که خواننده را وامی‌دارد که برخیزد و از جایی شروع کند و موفق شود. همچنین این کتاب با شرایط کنونی جامعه ما که با چالش‌هایی روبه‌رو است بسیار هم‌خوانی دارد و به همه دانشجویانی که به دنبال پیشرفت و موفقیت هستند پیشنهاد می‌کنم حتماً حتماً این کتاب را مطالعه کنند.

 

  • مهرناز ایرانپور انارکی:

هوالمحبوب

یکی از دوستانم اعتقاد دارد که هر کتابی برای یک دوره ای از زندگی هر انسانی نوشته شده؛ هر کتابی را که می‌خواند، بازمی‌گردد صفحۀ اول و با خط زیبایش می‌نویسد «تقدیم به تو برای وقتی که 23ساله شدی یا وقتی ناامید بودی» و از این دست جملات را برای خودش به یادگار می‌نویسد.

حالا اگر بخواهم این کتاب را به کسی هدیه دهم و برای او زمان خواندن بنویسم، حتماً خواهم نوشت: «برای وقتی که 18ساله شدی و یا هنگامی که از نشدن آرزوها برایت پیله‌ای بافتند، وقتی که قدم در راهی گذاشتی که سخت بود اما شدنی! برای آنکه بدانی موفقیت در مسیری است که به آن باور داری.))

خیلی از ما زمانی که انتخاب رشتۀ دبیرستان را انجام دادیم، نمی‌دانستیم در مقصد هر کدام از این رشته‌ها چه چیزی در انتظارمان است، در زمان انتخاب رشتۀ من خیلی از خانواده‌ها بچه‌هایشان را انتخاب رشته‌های هنری و فنی منع می‌کردند و بر روی رشته‌های نظری پافشاری داشتند.

هنوز اندکی نگذشته بود که وارد هزارتوی انتخاب رشتۀ دانشگاهی می‌شدیم و گاهی چیزی که می‌خواستیم با چیزی که در نهایت می‌شد فاصلۀ زیادی داشت؛ و چه خوب زمانی است خواندن این کتاب وقتی هنوز مطمئن نیستی، آیا این همین رشته‌ای است که می‌خواهی؟

راستش را بخواهید الآن که دانشجوی ارشدم بعد از خواندن این کتاب دیدم، چه چیزها که با پافشاری و اعتماد به نفس حل می‌شده و من به‌سادگی از کنارشان گذشته‌ام.

وقتی که جملۀ فایمن را در مورد لزوم بررسی و پیداکردن نیازها خواندم، فهمیدم ما چقدر از نیازهای کشور در دانشگاه غافل شده‌ایم. سال گذشته که دانشجوی کارشناسی بودم، دربارۀ پروژه‌ای با اساتید مختلف صحبت کردم؛ که با عملی شدن آن، هم به بهبود بیماران و هم از هزینۀ گزاف واردات بی‌نیازمان می‌کرد و پس از این صحبت‌ها و جلسه‌ها فهمیدم که دانشگاه چه فاصلۀ زیادی با صنعت و کمک به آن دارد.

این کتاب را که می‌خواندم فهمیدم خیلی جاها باید روی کلمۀ نه که برای هر فعالیتی می‌آورند ایستاد، و آن را له کرد و ثابت کرد که بله، می‌شود.

اگر کسی باشد که اعتماد کند، ثمرۀ آن را هم می‌بیند. مثل آقای کاظمی که اعتماد کرد و نتیجه آن را هم دید.

احمد محمود در یکی از مصاحبه‌هایش گفته است: «نویسندۀ خوب نویسنده‌ای است که حقیقت را بگوید.» این که چیزی بنویسیم که واقعیت نباشد و فقط به مزاج برخی خوش بیاید نویسندگی نیست.

چه خوب نویسندۀ این کتاب حق این مطلب را ادا کرد. از تمام مشکلات و چاله‌هایی که بر سر راه نوآوری و سازندگی وجود دارد گفت و نوشت تا کسانی که قدم در این راه می گذارند بدانند که باید در این مسیر زره آهنین پوشید تا بتوان کام را با لذت رسیدن به هدف و سربلندی ایران شیرین ساخت.

در دانشگاه یکی از اساتید وقتی که بحث بر سر احداث شرکت دانش‌بنیان و پیگیری کاری نوین شد، گفت: «در این کارها باید همه ی گروه یک‌دست و بیکار باشد تا بتواند برای رسیدن به هدف از جان مایه بگذارد. اگر کسی شغل دیگری داشته باشد از زیر کار در می‌رود به امید اینکه اگر این کار نشد، من شغل خودم را دارم، او همیشه راه دومی دارد و همین راه دوم داشتن، مانع از تلاش صددرصدی در راه اول می شود.»

شاید یکی از هزاران نکته مثبت این گروه موفق، همین متکی به نقشۀ اول بودن و برنامه‌ریزی نکردن برای بعد از شکست و شغل بعدی بوده است.

در جوامع اسلامی و کشورمان یکی از ارکان مهم خانواده است؛ چگونگی حمایت خانواده از ایده‌ها و کمک به فرزندان برای شکوفایی بیشتر اهمیت زیادی دارد که در کتاب، تا حدی به این مورد پرداخته شده بود مثل حمایت پدر حسین و دادن ماشین به او، اما به نظرم می‌توانست به این موضوع (در صورت رضایت افراد گروه) بیشتر پرداخته شود، چون حمایت و پشتیبانی خانواده چه از نظر معنوی و چه از نظر مالی می‌تواند باعث دلگرمی بیشتر شود. مثلا اگر طرز برخورد خانواده و نحوۀ مجاب کردن یا نحوۀ بیان ایده‌ها هم در کتاب آورده شود، عالی است.

همچنین چون راوی عنوان کارآموز را یدک می‌کشد بهتر بود که از نحوۀ کار و فعالیت خط تولید یا مشکلات پس از ایجاد شرکت دانش‌بنیان سؤال کند که حتماً مشکلات این قسمت هم کم نبوده است، و کمی از گذشته فاصله گرفته و مبحث را بیشتر به طرف حال و آیندۀ شرکت پیش ببرد و کمی از حالت منفعلی و داستان‌گویی خارج شده و بیشتر سؤال کند.

همچنین در ابتدای کتاب معرفی بچه‌ها احساس می‌کنم یک مقدار شیرینی این امیدواری دادن‌ها، دل را می زند و متن را به سمت شعاری شدن پیش می برد.

لحن کتاب آنقدر خودمانی و صمیمی است که خواننده احساس می‌کند پای خاطرات یکی از دوستان صمیمی‌اش نشسته است و لحن نویسنده یکنواخت و خسته‌کننده نیست و به‌خوبی خواننده را در خط خواندن نگاه می‌دارد.

ایدۀ اینکه نویسنده مصاحبۀ افراد را عیناً استفاده کرده، ایده‌ای عالی است، هر چند این کار حتماً نوشتن را برای نویسنده سخت‌تر کرده اما او به‌خوبی از عهدۀ این چالش نیز برآمده است. جاذبۀ این داستان پر فراز و نشیب سبب می‌شود هرچه زودتر بخواهی به انتهای کتاب برسی و بدانی چه اتفاقاتی برای این جمع دوست‌داشتنی افتاده است و هم اینکه از زود تمام شدن کتاب ناراحت باشی و بخواهی آن را بیشتر کش بدهی بلکه کمی دیرتر تمام شود و بیشتر بتوانی کیسه‌ای از تجربیات دیگران پر کنی به امید روزهایی که از این کیسۀ پربار بتوانی در مسیر آرزوهای دست‌ساز خودت استفاده کنی.

  • مهسا صدیقی:

ای سازندۀ هر ساخته

به نام خدایی که قادر مطلق است. اویی که وقتی به داوود (ع)، امکاناتی برای انجام حرفه‌اش عطا فرمود، به او دستور داد که به شکرانۀ این امکانات و با استفاده از آنها، « وَاعْمَلُوا صَالِحًا» چرا که « إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» . او بصیر است. می‌بیند همۀ تلاش‌های بندگانش را و در کتاب محکمش فرموده که برای آدمی حاصلی جز تلاشش نخواهد بود و در نهایت نتیجۀ سخت‌کوشی‌هایش دیده خواهد شد.

کتاب آرزوهای دست‌ساز حکایت همین ماجراست که وقتی آرزویی داری منتظر ننشین تا از در غیب برای تو نزول کند. آرزوهایت با دست‌های خودت ساخته می‌شوند. البته که وقتی در راه اهدافت و با هدف خداپسندانه تلاش کنی، راه‌ها به تو نشان داده خواهند شد و این وعدۀ الهی است که :«وَالَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا». در این کتاب به‌خوبی می‌توان مصداق آیۀ «سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا» را نظاره‌گر بود. سختی‌های بسیاری مسیر پیشرفت و رشد را پوشانده است، اما با امید و تلاش می‌توان موانع را پشت سر گذاشت. در سراسر این کتاب قدرت تاب‌آوری و انعطاف جوانانی تلاشگر به چشم می‌خورد که چشم به وعده‌های الهی دوخته و در مسیر رسیدن به اهدافشان، چالش‌های روزهای سخت را به جان خریده‌اند. جوانانی عملگرا که با عزم و اراده و انگیزه نشان دادند که به‌راستی، خواستن توانستن است. برای این افراد، شکست رنگ باخته چرا که با تجهیز به قدرت ایمان و تعهد در عرصۀ جهاد علمی، باور «العلم سلطان» درون قلبشان جوانه زده و در مسیر جدید پر از نادانسته‌ها، قدرت تحمل ابهامی برایشان آفریده تا چراغی برای مسیر مبهم پیش رویشان باشد. مسیری که جز از طریق همکاری و یکدلی، عبور از آن میسر نیست. این جوانان به همتایان خود آموختند که با هدف‌گذاری مناسب و به‌کارگیری قدرت خلاقیت و کارآفرینی می‌توان خودکفا بود و اینگونه است که جوانی همچون من با خواندن روایت مسیر پرفراز و نشیب آنان، شاهد تجربۀ زیسته‌ای خالی از منیت و مملو از قدرت هستم. حسن چنین جوانانی همیشه در فزون باد…