نویسنده: اسپاهیچ اومر

مترجم: میترا غفوریان، علی دل‌زنده، سید‌مصطفی زر‌آبادی

نوبت چاپ:  اول – 1398

تعداد صفحه: 236

یکی از عوامل سرگردانی معماری دوره‌ی معاصر، رویکرد‌های متکثر غرب در برخورد با معرفت‌شناسی معیار‌ها و روش‌های انسانی می‌باشد؛ که اغلب، حتی در دنیای اسلام موجب تردید و عدم بازتعریف بنیان‌های فکری گردیده‌است. در حالی که تکیه بر ارزش‌های ثابت و تقویت قدرت تخیل، گزینش و تشخیص جوهره زندگی با معیارهای معرفت‌شناسانه ثابت و جهان‌شمول، راهکاری است که از آن به‌عنوان حکمت یاد می‌شود. آنچه هنرمند معمار در کار هنری خود انجام می‌دهد، فهم حکیمانه انسانی و درک نیاز‌ها و ظرفیت‌های فضا( صناعت) است. بر این اساس، معماری را می‌توان شامل فهم حکمت و قدرت صناعت دانست. معمار هنرمند به دنبال حقیقت زندگی ‌است. هدف کار او مجسمه‌سازی نیست، بلکه ارائه مطلوب‌ترین شرایط زندگی برای انسان است. از همین نگاه، برای هر معمار شناسایی موجودیت انسان و ظرفیت‌های عالم ضروری می‌نماید. هم‌چنین در جوامع دینی این اعتقاد وجود دارد که انسان دارای یک صورت زمینی آشکار و یک سیرت الهی پنهان است که این‌ دو بر یکدیگر منطبق و غیرقابل تفکیک‌اند. در نگاهی عمیق‌تر، دو جنبه‌ی کالبدی و روحی یا ظاهری و باطنی می‌باشد. ساحت کالبدی وی بیش‌تر جنبه گیاهی و حیوانی انسان و ویژگی‌های کمی آن‌را دربر‌می‌گیرد. در حالی که جایگاه انسانی، چیزی بیش از کالبد و ظاهر است که ابتدا بالقوه بوده و به‌تدریج متجلّی گردیده و بخش اصلی هویت و شخصیت نمودار می‌گردد.