معرفی کتاب دختران آفتاب

کتاب دختران آفتاب اگرچه یک داستان است، در واقع تحقیقی روان شناختی، جامعه شناختی، فرهنگی و دینی درباره زنان است. دختران آفتاب به نویسندگی امیرحسین بانکی، بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند، تلاش دارد زن و منزلت و شخصیت و هویت او را به خودش، مَردَش، جامعه اش، تاریخ گذشته و سرنوشت آینده اش بشناساند. درست همان گونه که هست و همان گونه که باید باشد.
به همین ترتریب است که او را از طفیلی مرد بودن رهانیده و نشان می دهد که با وجود زن بودن، از هیچ یک از کمالات و مراتب انسانی کم ندارد.

کسی که با کتاب دختران آفتاب همراه می شود، به سرمنزل تفکری می رسد که انسان را می بیند و اعتبار می بخشد؛ خواه زن باشد خواه مرد!
تفکری که حجاب و غبار شبهه ها، تلالو انوار بی بدیلش را کورسویی خواسته است و چون این غبار، برای همسفران دختران آفتاب فرو می نشیند؛ تلالو آن انوار، آن ها را به خانواده و اجتماع می برد.

کتاب دختران آفتاب، شرافت مادری را در خانواده ای که پایه و اساسش انسان سازی است را به او یادآوری می کند و نقش های اجتماعی و لوازم آن چون روابط زن و مرد، پوشش و حجاب، حیا و غیرت را توضیح می دهد.
سرمنزل مقصود دختران آفتاب، دامان پرمهر و محبت مادری است که سرچشمه همه نیکی هاست. مادری که فاطمه خوبی هاست و زهره روشنایی ها. این کتاب از معدود داستان هایی است که بیش از یک نویسنده دارد و سبب آن هم چند جنبه ای بودن محتوای آن است.

درباره کتاب دختران آفتاب :

کتاب «دختران آفتاب» با استفاده از سبک «داستان‌-مقاله» به بررسی، نقد، رد و اثبات مؤلفه‌ها، مباحث و شبهات حوزه‌ی زن، خانواده و جامعه می‌پردازد و می‌توان گفت از موفقیت زیادی در این زمینه برخوردار است.
مباحث در حین برگزاری یک اردوی ده‌روزه‌ی دخترانه‌ی دانشجویی از دانشگاه تهران اتفاق می‌افتد که به‌قصد زیارت امام رضا علیه‌السلام راهی مشهد شده‌اند.

به مناسبت‌های مختلف و اتفاقاتی که می‌افتد، موضوعات مطرح و بررسی می‌شوند و به نتیجه می‌انجامند. راوی داستان دختری است به نام مریم که به‌دلیل بی‌توجهی مادر به محیط خانه در اثر توجه شدیدش به کار در بیرون از منزل و ایجاد گسست خانوادگی، دچار روحی رنجور و ناآرام شده است و تصمیم می‌گیرد برای تنبیه والدینش هم که شده، چند روزی آن‌ها را بی‌خبر رها کند.

به ذهنش می‌رسد که فرار کند، اما خوب که فکر می‌کند می‌فهمد آدم این کار نیست. در همین موقع، یاد اطلاعیه‌ی اردوی زیارتی دانشگاه می‌افتد و بدون معطلی ساک مختصری آماده می‌کند و خود را به جمع زائرین می‌رساند.
فاطمه که یکی از مسئولین برگزارکننده‌ی اردوست، با اخلاق خوش و آرامش و با وجود فقدان صندلی خالی، موجبات هم‌سفر شدن مریم با آن‌ها را فراهم می‌کند.

او در طی سفر با همدلی و همراهی که با احساس بچه‌ها دارد، از بروز جدل و درگیری‌های لفظی بین آن‌ها جلوگیری می‌کند و با استفاده از مطالب مرجع و مستند، به بحث‌ها جهت مثبت می‌دهد.
خواننده این کتاب در حین خواندن داستان با موضوعاتی مثل: کنوانسیون زنان، نقش زن در غرب، مساله فمینیسم و جنبش زنان، نقش زن در اسلام و مساله قضاوت و حاکمیت زن و … درگیر می شود.

تقریظ حضرت آیت الله خامنه ای بر کتاب دختران آفتاب :

متن تقریظ رهبری بر کتاب دختران آفتاب در عصر 21 مهر 1394 در اولین همایش «حیات طیبه؛ پاسداشت ادبیات هنر و ادبیات انقلاب اسلامی» رونمایی شد.

بسمه تعالی
پس از نزدیک سه سال توانستم در این روزها -ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها- این کتاب را بخوانم. در میان کتابهای داستانی که هدفش طرح مسائل فکری است، این بهترین کتاب از نویسنده ئی ایرانی است. طرح کلی داستان و درونمایه های داستانی آن خوب و شیرین است. حرفها هم قوی و منطقی است.
اتفاقاً پیش از این، کتابِ: … را خوانده ام. آن قویتر است. ولی با توجه به برخی ملاحظات (عمدةً بهره برداری نکردن از عامل جنسی در کتاب حاضر) در این کتاب، هنر بیشتری به کار رفته است. باید ترویج شود. تنها نقطه ضعف آن ذکر مشخصات استاد فاطمه است در فصل آخر کتاب.
(روزهای نیمه ی خرداد 87)

گزیده ای از کتاب دختران آفتاب :

خط سیر نگاهش رو که مادر ختم می شد، دنبال کردم. مادر کمی صدایش را پایینتر آورده بود. اگر همه جوونیم روبه پات گذاشتم، هر چی گفتی گوش کردم و دم بر نیاوردم. فقط و فقط به خاطر شکوفه بود.
گفتی نرو سرکار، گفتم چشم! گفتی از بابا و مامانم دست بکشم، گفتم، چشم!با نداری هات، با بد اخلاقی هات ساختم، فقط به خاطر این که دخترم بی مادر نشه! کارگردان فریاد کشید: کات…!اکی!

سپس از زیر سایبانی که آن سوی خیابان نصب شده بود، بیرون آمد و دستانش رابه سمت همه بازیگر ها، فیلمبردارها و صدابردارها بلند کرد: خسته نباشین، مرسی!… ده دقیقه استراحت کنین. مادر نفسی کشید و برای جمعیت که برایش کف می زدند، دستی تکان داد.
آقای بابایی هم با خستگی دستی به مو هایش کشید و نفسش را با پوف محکمی بیرون داد. مادر به سمت صندلی های کنار پیاده رو رفت و با خستگی روی یکی از آن ها رها شد.

خواستم به سمتش بروم که صدای دختر کناری ام، مانع شد. مرسی! مرسی مستانه جان«زن»، «مادر»، «انسان»، همه چیز یعنی تو! نمونه و الگوی یه مادر خوب و زن موفق! بعد با اشتیاق رو به من کرد و پرسید: قشنگه، نه؟ سوالش غافلگیرم کرد.
برای جند لحظه ای نتوانستم جوابی بدهم. اما او همچنان منتظر جواب من بود. پس با تردید و من من کنان گفتم: فیلمی رو می گی که دارن می سازن؟ از اشتباه من، لبخند کمرنگی روی لب هایش رنگ گرفت و گفت: نه! فیلم رو که نمی گم. هنرپیشه اولش رو می گم. مستانه مظفری!

کمی صبر کردم و بعد پرسیدم: می شناسیش؟ رویش را به سمت جایی که مادر نشسته بود، برگرداند و با غرور خاصی پاسخ داد: معلومه که می شناسمش. عشقمه! امیدمه! سال هاس که باهاش آشنام.
اصلا مگه کسی هم هست که اونو نشناسه! یاد حرف پدر افتادم که می گفت:«مدتهاست دیگه مادر رو نمی شناسه.» اما تعجبم بیشتر از ادعای دختری بود که می گفت سال هاست با مادر آشناست، اما من نمی شناختمش

شرایط شرکت در مسابقه:

  • جهادگران استان قزوین و خانواده محترمشان  می‌توانند در این مسابقه شرکت نمایند. 

 

جوایز:

  • 8 کارت هدیه‌ی 200 هزارتومانی

 

 

لینک خرید کتاب الکترونیکی دختران آفتاب (فرا کتاب)

لینک خرید نسخه چاپی کتاب دختران آفتاب

لینک دانلود فایل pdf خلاصه کتاب دختران آفتاب

 

لینک شرکت در مسابقه کتابخوانی دختران آفتاب