«سلام بر ابراهیم» کاری است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامه ای مختصر و ۶۹ خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است.
شهید هادی در یکم اردیبهشت ماه سال ۳۶ دیده به جهان گشود و پس از بیست و هفت سال زندگی پر فراز و نشیب، در عملیات والفجر مقدمّاتی در منطقه فکه، بیست و دوم بهمن سال ۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و همانطور که از خداوند می خواست، پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند.
قسمتی پایانی کتاب:
سلام بر ابراهیم
وقتی تصمیم گرفتیم کاری در مورد آقا ابراهیم انجام دهیم تمام تلاش خودمان را انجام دادیم تا با کمک خدا بهترین کار انجام گیرد. هرچند که میدانیم این مجموعه قطرهای از دریای کمالات وبزرگواریهای آقا ابراهیم را نیز ترسیم نکرده. اما در ابتدا از خدا تشکر کردم که مرا با این بنده پاک وخالص خودش آشنا نمود . وهمچنین خدا را شاکرم که مرا برای این کار انتخاب نمود . من در این مدت تغییرات عجیبی را در زندگی خودم حس میکردم.
بعد از نزدیک به دو سال تلاش و شصت مصاحبه و چندین سفر کاری وچندین بار تنظیم متن، دوست داشتم نام مناسبی که با روحیات ابراهیم هماهنگ باشد برای کتاب پیدا کنم. اول اسم آن را معجزه اذان انتخاب کردم. بعد از مدتی حاج حسین را دیدم وگفتم: “چه نامی را برای این مجموعه پیشنهاد میکنید”
ایشان گفتند: “اذان” چون بسیاری از بچههای جنگ ابراهیم را به اذانهایش میشناختند ، به آن اذانهای عجیبش”.
یکی دیگر از بچههای جنگ جمله شهید ابراهیم حسامی را گفت: شهید حسامی به ابراهیم میگفت:”عارف پهلوان”.
شب بود که داشتم به این موضوعات فکر میکردم. قرآنی کنار میز بود که توجهم به آن جلب شد. قرآن را برداشتم و در دلم گفتم: “خدایا، این کار برای بنده صالح و گمنام تو بوده و میخواهم در مورد نام این مجموعه نظر قرآن را جویا شوم”.
بعد ادامه دادم: “تا اینجای کار همهاش لطف تو بوده، من نه ابراهیم را دیده بودم نه سن وسالم میخورد که به جبهه بروم. اما همه گونه محبت خود را شامل ما کردی تا این مجموعه تهیه شد. خدایا من نه استخاره بلد هستم نه میتوانم مفهوم آیات را درست برداشت کنم”. بعد بسمالله گفتم و سوره حمد را خواندم. قرآن را باز کردم. آن را روی میز گذاشتم، صفحهای که باز شده بود را با دقت نگاه کردم. با دیدن آیات بالای صفحه مو بر بدنم راست شد. بیاختیار اشک در چشمانم حلقه زد. در بالای صفحه آیات ۱۰۹ به بعد سوره صافات جلوهگری میکرد که میفرماید:
بعد از نزدیک به دو سال تلاش و شصت مصاحبه و چندین سفر کاری وچندین بار تنظیم متن، دوست داشتم نام مناسبی که با روحیات ابراهیم هماهنگ باشد برای کتاب پیدا کنم. اول اسم آن را معجزه اذان انتخاب کردم. بعد از مدتی حاج حسین را دیدم وگفتم: “چه نامی را برای این مجموعه پیشنهاد میکنید”
ایشان گفتند: “اذان” چون بسیاری از بچههای جنگ ابراهیم را به اذانهایش میشناختند ، به آن اذانهای عجیبش”.
یکی دیگر از بچههای جنگ جمله شهید ابراهیم حسامی را گفت: شهید حسامی به ابراهیم میگفت:”عارف پهلوان”.
شب بود که داشتم به این موضوعات فکر میکردم. قرآنی کنار میز بود که توجهم به آن جلب شد. قرآن را برداشتم و در دلم گفتم: “خدایا، این کار برای بنده صالح و گمنام تو بوده و میخواهم در مورد نام این مجموعه نظر قرآن را جویا شوم”.
بعد ادامه دادم: “تا اینجای کار همهاش لطف تو بوده، من نه ابراهیم را دیده بودم نه سن وسالم میخورد که به جبهه بروم. اما همه گونه محبت خود را شامل ما کردی تا این مجموعه تهیه شد. خدایا من نه استخاره بلد هستم نه میتوانم مفهوم آیات را درست برداشت کنم”. بعد بسمالله گفتم و سوره حمد را خواندم. قرآن را باز کردم. آن را روی میز گذاشتم، صفحهای که باز شده بود را با دقت نگاه کردم. با دیدن آیات بالای صفحه مو بر بدنم راست شد. بیاختیار اشک در چشمانم حلقه زد. در بالای صفحه آیات ۱۰۹ به بعد سوره صافات جلوهگری میکرد که میفرماید:
سلام بر ابراهیم
اینگونه نیکوکاران را جزا میدهیم
به درستی که او از بندگان مؤمن ما بو
درج دیدگاه